وای اگر امشب این دشت به فردا برسد
شیون و گریه و آهم بـه ثریا برسد
به لب خشک تو دق میکنم از غصه اگر
تیغ خورشید بـر این پهنه صـحرا برسد
کوکب بخت جدایی ز تو تقدیر من است
چشم از روی تو بر هـم نزنم تا بـرسد
به تن اصغر تو یک سر سوزن حس نیست
با کمی آب تلظّـیش بـه لا لا برسد
علیات را بشناسند نخواهند گذاشت
بویی از پیرهـنش نیـز بـه لیلا بـرسد
بدنش مثل فدک پخش زمین خواهد شد
پـای عباسم اگر بر لب دریا بـرسد
گرگها یوسف خواهر به سرت میریزند
چارهام چیست اگر کار به اینجا برسد ؟
نیزه ،خون ،چکمه ،سراشیبی گودال ،سرت
عمر زینب به گمانت به تماشا برسد؟
روی تل دختر مضطر شده میمیرد اگر
پای اسبی به لب تشنه? بابا برسد
وای اگر پای شقاوت به حرم باز شود
دست بیعاطفه بر چادر زنها برسد
آتش و خیمه و غارت شدن هر چه که هست
هیچ کس نیست به داد من تنها برسد
نذرِ بوسیدن سی جزء توأم تا خود صبح
قبل از آنی که به قرآن تنت پا برسد
نفس سینه? زینب،نفست میگیرد
وای اگر امشب این دشت به فردا برسد
***علیرضا شریف***